امشب بی قرارم. قرار بی قرارم “دوکوهه” است. دوکوهه! السلام ای خانه عشق. سلام بر تو و بر ساختمان گردان مالک. سلام بر تو و بر زمین صبح گاهت. سلام بر تو و بر بسیجیانت. سلام بر تو و بر حاج احمد متوسلیان. سلام بر تو و بر جنوب. سلام بر تو و بر نماز شب رزمندگان. سلام بر تو و بر حسینیه حاج همت. دوکوهه! السلام ای خانه عشق. سلام بر تو و بر بچه های گردان تخریب. سلام بر تو و بر راز و نیاز شهیدان با خدا. سلام بر تو ای قطعه ای از خاک نینوا. آه! که چقدر دوست داشتم دوکوهه بودم. به خدا دوست داشتم اکنون دوکوهه بودم و سر به دیوار حسینه ی حاج همت می گذاشتم و های های می گریستم. اگر دوکوهه بودم دیوانه می شدم و تمام زمین صبح گاهش را سینه خیز می رفتم. این بار اشک من بر گریه نوحه خوانها پیش دستی می کرد.اینبار می خواهم ریا کنم. یک ریای خالصانه. گریه برای دوکوهه ریایش هم ثواب دارد. کجایی دوکوهه که دل ، تنگ توست. رقص جنون تشنه آهنگ توست. با اینکه تازه از دوکوهه برگشتم و هشت روز دردوکوهه بودم وحال که آمدو ام دارم داغون میشم از دل تنگی دارم میمیرم آخ که چه صفایی داشت غروب دوکوهه، حسینه ی حاج همت هر شب بعد از نور افشانی به دو ستون به سوی گردان تخریب آنجایی  که سردار به یاد هم رزم هاش می افتاد حرکت می کردیم و این شعار ره پشت بلند گو با عشق صدا می زد: کل گردان کل گردان یا الله یاالله ، کل گردان کل گردان یا علی یاعلی کل گردان کل گردان یا حسن یا حسن  آخ که چه صفایی داشت کجایی دو کوهه ساختمان مالک ، مقداد، آه حبیب .

چه صفایی داشت هنگام سال تحویل با بچه های خادم توی حسینه ی حاج همت همان جایی که آن شب برای سال تحویل دو زوج خوشبخت بجای اینکهماه عسل را  شمال بودند دوکوهه را انتخاب کرده بودند  اون شب اآمده بودند حاج آقا خطبه عقدشون رو تو حسینه حاج همت بخونه موقع سال تحویل آمده بودند تا زندیگی شون رو با شهدا شروع کنن با یاد شهدا بخاطر شهدا بعد از عقد این عروس و داماد خوشبخت یکی از بچه های خادم بلند شد و رفت رو صن با همون لحجه زیبای ترکیش شروع کرد به خندوندن بچه ها و این دو زوج .

آن شب ما تا ساعت 4 صبح بیدار بودیم  بعد از سال تحویل همه شروع کردن با هم روبوسی کردن فردا صبح تمام پادگان دوکوهه رو بوسی میکردندشرینی و شربت صلواتی پخش میکردند آخ دوکوهه دیگر نمی دانم چه بگویم ولی اگر لایق بودم و سعادت داشتم و زنده ماندم سال بعد هم بعنوان خادم درخدمت تون هستیم ، وقتی پیراهن خادمی رو به تن میکنی به آدم حس غرور میده فکر میکنی شهدا ویژه تو رو دوست دارن که شما رو انتخاب کردن برای اینکه پیراهن نوکری رو بهتون بدن.

صدای سرودهای دسته جمعی را می شنوی. اما از صبحگاه دو كوهه خبری نیست كه نیست. نه اشتباه كردم ببخشید صبحگاه هست ولی ما نمی بینیم. شهدا خودشان را از چشم ما پنهان كرده اند.
ما بصیریم و سمیعیم و هوشیم            با شما نامحرمان ما خاموشیم

شهدا هر روز صف می كشند و برای فرج ولی عصر(عج) دعا می كنند، برای همه دعا می كنند. من مطمئنم هنوز حاج احمد متوسلیان توی دو كوهه راه می رود، حرف می زند و سان می بیند.
من صدای پای همت را می شنوم، من شب های پر ستاره ی دو كوهه را دوست دارم.
صدای تار زدن جیر جیرك ها را دوست دارم. صدای أمن یجیب های بچه ها را می شنوم. من حس می كنم فردا عملیات است.

دو کوهه ای محرم راز بسیجیان دلتنگیهایم را فقط در فضای تو پرواز میدهم ، با تو که می نشینم تنهایی را فراموش می کنم و زمزمه یا زهرای بسیجیان را در نگاهت می خوانم.

ای یادگار حاج همت! ای صبور غریب ! ای عطر بسیجیان پیچیده در تنت ! در آن روزگار ، علی (ع) با چاه درد و دل می کرد اینک و در این روزگار ما نیز با تو باز گو می کنیم دلتنگی هایمان را.


این بار برای شادی روح شهدا بجای صلوات گناه نکنیم.


ما را دریاب دوکوهه !